ریحان دختری سرسخت، فروتن و متواضع است. مادرش مریم، او را به تنهایی بزرگ کردهاست. او همیشه در هنگام مشکل از دوست قدیمی و برادر ناتنی مادرش، آقای حکمت کمک میگرفت، مردی که علاقه خاصی به این دختر کوچولوی مؤدب داشت. سالها بعد مادر ریحان؛ مریم از دنیا میرود و آقای حکمت برای انجام مراسم تدفین به زادگاهش سفر میکند و در آنجا یک بار دیگر تحت تأثیر خوش قلبی و رفتار مهربان ریحان قرار میگیرد و اینکه چقدر شجاعانه توانسته با مشکلات و مصائب زندگی و از دست دادن تنها عزیز زندگی اش کنار بیاید. او در ریحان امید و زندگی میبیند و از آنجایی که به تازگی متوجه شده که بیماری لاعلاجی دارد فکر میکند میتواند بار زندگیاش را به دوش ریحان بیندازد.