دختر جوانی به نام ستایش که از خانواده مذهبی است، در گیر و دار گریز برادرش محمد از خدمت سربازی و خروج او از ایران، به هم خدمتی برادرش طاهر فردوس دل میبندد. اما با کشته شدن محمد هنگام فرار و زندانی شدن طاهر فردوس به عنوان شریک جرم او، خانوادههایشان به مقابله با یکدیگر میپردازند. با اتمام دوران محکومیت طاهر، او علیرغم مخالفتهای خانوادهاش به خواستگاری ستایش میرود و . . . حاصل این ازدواج دو فرزند دختر و پسر میشود که حشمت فردوس قصد دارد محمد را از مادر جدا کند که آن ها با ساختن هویتی جعلی می گریزند اما 22 سال بعد در قصل دوم دوباره سرنوشت آنها را به هم می رساند و باید منتظر بمانیم و ببینیم در فصل سوم سرانجام ماجرا چه می شود…